loading...
عشق و تنهایی

الناز بازدید : 10 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

خرم سلطان «حریم سلطان» در آستانه مرگ است؟

تاریخ انتشار: ۱۶ فروردین ۱۳۹۲ - ۹:۰۰
خرم سلطان

خرم سلطان «حریم سلطان» در آستانه مرگ است؟ ستاره زیبای ترکیه “مریم اوزرلی” که در کشورهای عربی به “بانو هیام” مشهور است،بر اثر یک حادثه رانندگی در بستر مرگ خوابیده است.   منابع غیر رسمی اعلام کردند که او بهمراه همسرش تصادف شدیدی کرده اند که به متلاشی شدن اتومبیلشان انجامیده و هر دوی آنها [...]

ادامه مطلب
الناز بازدید : 6 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

عکسهای خرم سلطان بازیگر سریال حریم سلطان

نام:Meryem Uzerli

متولد: آلمان

سن:۲۸

اصلیت:پدر ترک و مادر آلمانی

عکسهای خرم سلطان

  سریال حریم سلطان, بیوگرافی خرم سلطان, خرم سلطان, حریم سلطا

عکسهای خرم سلطان

  سریال حریم سلطان, بیوگرافی خرم سلطان, خرم سلطان, حریم سلطا

عکسهای خرم سلطان

  سریال حریم سلطان, بیوگرافی خرم سلطان, خرم سلطان, حریم سلطا

عکسهای خرم سلطان

  سریال حریم سلطان, بیوگرافی خرم سلطان, خرم سلطان, حریم سلطا

عکسهای خرم سلطان

  سریال حریم سلطان, بیوگرافی خرم سلطان, خرم سلطان, حریم سلطا

عکسهای خرم سلطان

  سریال حریم سلطان, بیوگرافی خرم سلطان, خرم سلطان, حریم سلطا

عکسهای خرم سلطان

  سریال حریم سلطان, بیوگرافی خرم سلطان, خرم سلطان, حریم سلطا

عکسهای خرم سلطان

  سریال حریم سلطان, بیوگرافی خرم سلطان, خرم سلطان, حریم سلطا

 

  سریال حریم سلطان, بیوگرافی خرم سلطان, خرم سلطان, حریم سلطا

 

 منبع:fanpix



مطالب مرتبط

الناز بازدید : 17 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)
خلاصه داستان سریال حریم سلطان تقدیم به علاقه مندان به این سریال ترکیه ای.

سریال حریم سلطان پر هزینه ترین سریال تاریخ ترکیه می باشد ، در این مطلب قصد داریم خلاصه ای از داستان سریال حریم سلطان را مرور کنیم.

خلاصه سریال حریم سلطان:

سریال حریم سلطان به زمان های گذشته و دوران سلطان سلیب ها بر می گردد ، در  سریال حریم سلطان داستان بعد از مرگ سلطان سلیب خان ، فرزند او سلیمان به تخت می نشیند و در آروزی بر آورده ساختن خواسته های پدرش می باشد.

 خلاصه داستان سریال حریم سلطان

برای مشاهده ادامه داستان خلاصه سریال حریم سلطان به ادامه مطلب مراجعه کنید…

این سریال گریزی به تاریخ و سلطنت عثمانی مخصوصا زندگی خصوصی سلطان سلیمان بزرگ را دارد که در این سریال سعی شده تا فراز و نشیب دوره سلطنت سلطان سلیمان و وقایعی که در حرم سرای او رخ داده به تصویر کشیده شود.

سلطان سلیمان در سن ۲۶ سالگی به تخت و تاج پادشاهی میرسد و در رویای ساختن امپراطوری بزرگی است که قدرتمندتر و بزرگتر از سلطنت اسکندر مقدونی باشد با این آرزو همسرش ماهدوران و پسرش شازده مصطفی را در قصر مانیسا رها میکند و به همراه دوست صمیمی اش ابراهیم وارد قصر تاپکاپی استانبول میشود.

امیدواریم که از خواندن خلاصه داستان سریال حریم سلطان راضی بوده باشید.

 

مطالب مرتبط با حریم سلطان :

برای مشاهده خلاصه قسمت های 79 تا ۸۸ سریال حریم سلطان کلیک کنید

دانلود آهنگ تیتراژ پایانی سریال حریم سلطان

دانلود تیتراژ سریال حریم سلطان

 

 

ساعت دیواری طرح قلب

مطالب مرتبط
  • تحریف تاریخ در سریال حریم سلطان
  • جنجال تازه گلشيفته فراهاني
  • سریال ایزل
  • رسوایی با حضور الناز شاکردوست و اکبرعبدی
  • دانلود سریال کارتونی مرد عنکبوتی – زیرنویس فارسی
  • دانلود آخرین قسمت سریال عمر گل لاله
  • دانلود فصل چهارم سریال مرلین
  • زندگینامه سلطان سلیمان (سریال حریم سلطان)
  • سریال به دنبال رویاها
  • دانلود سریال روح النا
  • الناز بازدید : 6 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

    عشق ؛چه زیبا بود اگر با تو بود.

    عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط یکبار، فقط یکبار در چشمانت نشانی از آن می دیدم.

    عشق ؛چه زیبا بود اگر تنها قلبت برای من میتپید.

    عشق ؛چه زیبا بود اگر دستانت گرمی میداد به دستانم.

    عشق ؛چه زیبا بود اگر طنین صدای زیبایت در گوشم یک بار دیگر می پیچید.

    عشق ؛چه زیبا بود اگر مثل قدیم یک بار به لبانت دوستت دارم را می آوردی.

    عشق ؛چه زیبا بود اگر من را لایق دیدن چشمانت میدانستی.

    عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط من بودم و تو بودی و دیگر خدا


    الناز بازدید : 7 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)
     

    فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

    دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….

    همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

    انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…

    این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….

    دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….

    فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….

    دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

    در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…

    تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….

    گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

    سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده …





     
    الناز بازدید : 10 شنبه 30 شهریور 1392 نظرات (0)
    عشق تنها مرضی است که بیمار از آن لذت می برد و همین که شفا یافت به یاد ایام بیماری حسرت می خورد

    که ای کاش یکبار دیگر مریض می شدم عشق چون باران است که در زمین دلها گل رافت و مهربانی میرویاند

    چون دریاست که غم و اندوه را در خود فرو می برد چون ابر است که باران نشاط می بارد چون خورشید است که موجب تکامل کائنات می شود.


              انسان در کشتزار زندگی مانند گیاهی است که با باران عشق شاداب می ماند

    الناز بازدید : 7 شنبه 30 شهریور 1392 نظرات (0)
    من این دانه های شبنم را از چشم می گیرم و به دل می نشانم و با آنها راز و نیاز های فراوان می کنم

    می دانم هیچ مونس و یاری مانند اشک با وفا و تسکین دهنده اندوه نیست.

    ای اشک های عزیز فرود آیید و غم های دلم را بکاهید

    الناز بازدید : 9 شنبه 30 شهریور 1392 نظرات (0)

    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
    فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...
    اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
    باور نمیکنم اینک بی توام
    کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
    تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...
    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
    در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
    در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...
    کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم
    هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...
    میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...
    بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....


    الناز بازدید : 9 شنبه 30 شهریور 1392 نظرات (0)

    این رسم روزگاره...

    کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي **از آنکه خوب نگاهش کني. **از آنكه او را در آغوش بگيري . ** از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، **از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني .

    رسم روزگاره:

    کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، بدون اينكه حتي ردي و نشوني از خودش در دنياي تو به جا بزاره .چه آرزوهايي با او نداشتي ، چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي، فرصت نشد كه فقط يك بار سرت را بر روي شانه هايش بزاري و گريه کنی.

    رسم روزگاره:

    وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز خوشبختي را در كنار او حس نكردي ، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي ، دركمال ناباوري مي بيني كه او را در کنارت نيست . چه فكر پوچي بود كه دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهي رفت و او صورتت را پر از بوسه ميکند.

    رسم روزگاره:

    با خود گفتي اگر اين بار ببينمش دست او را مي گيرم ، خيلي محكم مي گيرم و نمي گذارم كه برود . او بايد براي هميشه ** بماند . دستي را گرفتي اما اين دست كيست كه خيلي سرده ؟ تو دست در دست تنهايي دادي . اون دست رهات نمي كنه !

    رسم روزگاره:

    او که ميرود ، براي هميشه هم مي رود .و آنقدر تنها مي شوي که حتي نام روزها را فراموش ميکني و گذشت زمان را احساس نمي كني ، از صداي تيك تيك ساعت بيزار مي شوي و با آنكه تنگ دل تو شكست اما ماهيش آزاد نشد.

    راستی تو كه او را خيلي دوست داري: اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز شمع بالهايت را نسوزانده ، اگه هنوز می توانی به او هديه اي ، شاخه گلي بدهي و پس قدر لحظه لحظه ي اين روزها را بدان . او را در آغوش بگير و تا فرصت داري به او بگو :

    دوستت دارم.....

    عکس های عاشقانه و هنری -www.jazzaab.ir

    اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 20
  • بازدید کلی : 151